شاعر : ایوب پرندآور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل
خادمش ابر است و باران،قبرهای بیضریحزائرشخاک است و طوفان،قبرهای بیضریح صحن آن بسیارجامع،صحن آن بسیار پهنصحن آن دشت وبیابان؛قبرهای بیضریح
میشودپرسید داغ،از سنگهای آن حدودظهرهای داغ و سوزان،قبرهای بیضریح بادها ازبس که اینجا خاک بر سرمیکنند حالتی دارد پریشان،قبرهای بیضریح
حضرت اَمُّالبنـین و حـمزه و بنت اسـد بیضریحی شد فراوان قبرهایبیضریح
نیمهشبها درغـبار غـربت بیزائـری میرسدمردی شتابان،قبرهایبیضریح! غیر شمع چشمهای حضرت صاحب زمان فاقد شمع و چراغان،قبرهای بیضریح اشکهایم درمیآید بغضها سر میکشد پای هر بقعه در ایران،قبرهای بیضریح کاشکیاز کعبه سنگی،از نجف هم آجریکاش کاشی ازخراسان؛قبرهای بیضریح کاش سنگی، دود اسپندی،چراغی،پرچمی مثل گـلزارشهـیدان قـبرهای بیضریح کاش زهرا هم همین اندازه قبری ساده داشت بگذریمازبیت پایان قبرهای بیضریح!